طلاق آسيب‌زا و آسيب‌زايي طلاق

ساخت وبلاگ

طلاق آسيب‌زا و آسيب‌زايي طلاق

آموزش را بايد از كودكي آغاز كرد  

کد خبر: 801263

تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰

طلاق از جمله آسيب‌هايي است كه نه تنها خود متأثر از آسيب‌هاي ديگر، بلكه منشأ آسيب‌هاي ديگر است. در شرايط كنوني... 

 نویسنده : مصطفي سيد‌رنجبر *  

طلاق از جمله آسيب‌هايي است كه نه تنها خود متأثر از آسيب‌هاي ديگر، بلكه منشأ آسيب‌هاي ديگر است. در شرايط كنوني ايران سخن گفتن از آسيب‌هاي اجتماعي همچون طلاق بدون توجه به ساير متغيرها و پديده‌هاي اجتماعي و فرهنگي و ساختار اجتماعي - فرهنگي موجود، نه تنها ناقص و نارسا است، بلكه از حد توصيف فراتر نخواهد رفت. در واقع مهم‌ترين مسئله براي يك پژوهشگر اجتماعي، پرداختن به يك آسيب اجتماعي مانند طلاق در ارتباط با ساير آسيب‌هاي اجتماعي مانند نرخ خودكشي، گرايش به مواد مخدر، بيكاري، قانون‌گريزي، سرقت و... است، به گونه‌اي كه از خود مي‌پرسد اگر در جامعه‌اي نرخ خودكشي يا گرايش به مواد مخدر يا ساير آسيب‌هاي اجتماعي بالا باشد، آيا ميزان طلاق نيز در آن جامعه بالاست؟ در اين گفتار نگاهي اجمالي به طلاق و ابعاد مختلف آن خواهيم داشت. از سال 1390 تا سال 1393 ميزان طلاق همواره در حال افزايش بوده و اين در حالي است كه در سال‌هاي اخير به عنوان مثال در سال‌هاي 1391 و 1392 از نظر اقتصادي ما با رشد منفي مواجه بوده‌ايم. از ديگر آسيب‌هاي اجتماعي كه مرتبط با طلاق و ساير مسائل اجتماعي است، افزايش بروز خشونت در سال‌هاي اخير است به طوري كه سالانه آمار ضد و نقيضي از سوي قواي انتظامي و قضايي و سازمان پزشكي قانوني گزارش مي‌شود. يكي از ابعاد بروز خشونت يا به نوعي جرائم خشن از نوع خانگي است كه با طلاق و مخصوصاً طلاق عاطفي نيز همبستگي مستقيمي دارد و در چرايي اين نوع مسئله، آن چه كه به نظر مي‌رسد بروز انواع ناكامي‌ها و محدود شدن فرصت‌هاي زندگي و در نتيجه بروز پرخاشگري و خشونت در خانواده ‌اعم از ناكامي‌هاي اقتصادي، منزلتي و خانوادگي و... است. در چندين دهه اخير در جامعه ايران سياست‌هاي مدرنيزاسيون شكل گرفته و براي مدرن‌تر شدن اقتصاد و جامعه ايراني تا به حال با برنامه‌هاي گوناگون توسعه و... از سوي دولت‌ها مواجه بوده‌ايم و امروزه نيز مي‌توان بازخوردهاي آن را در گسترش خانواده هسته‌اي به جاي خانواده گسترده ديد. با گسترش خانواده هسته‌اي اكثر كاركردهاي خانواده گسترده به نهادهاي ديگر واگذار شده كه مهم‌ترين آن نهادهاي اقتصادي و رفاهي و آموزشي است. در اين ساختار جديد كه نهاد خانواده تنها به توليد نسل و رشد و پرورش فرزندان مي‌پردازد و از ساير جنبه‌ها وابستگي شديدي به ساير نهادها دارد، در اين خصوص اگر در زمينه اقتصادي در جامعه‌اي رشد و تحول درون‌زا نباشد و بيشتر در حالت وابستگي باشد خانواده هسته‌اي به مراتب بيشتر از نوع خانواده گسترده كه نسبتاً خودكفاست آسيب‌پذير خواهد بود. نكته ديگر نيز نوع سبك زندگي و كاهش فرهنگ قناعت در مصرف است كه مي‌تواند در بروز طلاق مؤثر باشد. به گونه‌اي كه با شكاف ميان انتظارات و وسايل دستيابي به آن چه در سطح كلان و چه در سطح خانواده‌ها و عدم حل اين انتظارات، با بروز ناكامي‌ها و تضادهاي شديدي در روابط اجتماعي همراه خواهد شد كه يكي از ابعاد اين مسئله را مي‌توان در زمينه خشونت خانگي نشان داد چراكه وقتي در فرهنگي كه مرد را نان‌آور خانه مي‌داند و مرد در محيط بيرون از خانواده با ناكامي‌هاي اقتصادي و منزلتي مواجه مي‌شود، واكنش مرد در قبال اين نوع ناكامي‌ها در محيط خانواده به صورت پرخاشگري و خشونت خانگي بروز مي‌يابد كه نتيجه‌اش ممكن است ‌طلاق باشد. نكته مهم ديگر كه امروزه بايد بدان اشاره كرده و بر اين اساس تبيين طلاق را از دهه گذشته متفاوت‌تر كرد، گسترش اشتغال زنان در جامعه است كه مي‌تواند ساخت اجتماعي و روابط خانواده‌ها را دگرگون كند و منجر به طلاق شود. در واقع اختلافات بين فرهنگ سنتي و فرهنگ مدرن نسبت به كار كردن زنان در بيرون از خانه در مواردي مي‌تواند منجر به طلاق شود. به عبارت ديگر چالش بين زن و مرد در زمينه اين پديده نيز در برخي از موارد در زندگي زناشويي، مسئله‌ساز بوده است. اما در باره عواقب مهم طلاق نيز بايد گفت از جمله عواقب مهم طلاق، فرزندان به جا مانده از طلاق است كه در جامعه حتي رها هم مي‌شوند. به رغم فرو‌ريختن تعادل شخصيتي و رواني اين نوع فرزندان، مي‌توان گفت كه اين فرزندان مستعد انواع انحرافات و كجروي‌هاي اجتماعي در آينده هستند چراكه از كانون گرم خانواده و از محبت والدين محروم شده‌اند و دچار انواع عقده‌ها هستند. يكي ديگر از عواقب طلاق نگرش فرزندان به جا مانده از طلاق نسبت به ازدواج است. امكان اينكه آن‌ها نيز در زندگي مشتركشان شكست بخورند زياد خواهد بود. از ديگر عواقب آن تهديدي است كه بعد از طلاق، گريبانگير زنان مطلقه است كه يكي از اين تهديدات اولاً سرخوردگي روحي و رواني ناشي از طلاق و فقيرتر شدن آنان و در نتيجه رواج اعتياد ناشي از سرخوردگي روحي و حتي افزايش فحشا و خودكشي در بين اين زنان مي‌شود. افزايش تكدي‌گري در بين فرزندان طلاق و زنان مطلقه يكي ديگر از عواقب اجتماعي و فرهنگي طلاق و... است كه در مراكز شهرها و بازار به مراتب ديده مي‌شود. اما در‌باره راهكارهاي مهم در كاهش نرخ طلاق نيز بايد گفت آگاهانه و عقلاني صورت گرفتن ازدواج جوانان به دور از انتظارات كاذب و دخالت‌هاي بي‌جاي خانواده‌هاي زوجين، بسيار مهم و اساسي است. عامل ديگر نيز دوري از تشريفاتي است كه سنگ لاي روابط اجتماعي سالم مي‌گذارد و روابط اجتماعي سالم را تهديد كرده و صداقت و خود واقعي بودن در روابط اجتماعي را تبديل به زندگي براي تأييد ديگران و خود را موجه جلوه دادن در چشم ديگران مي‌كند. در اين جا است كه فرهنگ مادي و تشريفات حتي در جاي فرهنگ معنوي و ديني مي‌نشيند و نوعي از خود‌بيگانگي و شيء‌سروري به جاي انسانيت پديدار مي‌شود كه بايد روند اين نوع از آسيب‌ها را تا جايي كه مي‌توان كند‌تر كرد تا زندگي زناشويي نيز دچار اهداف واهي و پوچ نشود. واقعيت اين است كه پيشگيري از طلاق را بايد از كودكي آغاز كرد و در واقع از همين دوران بايد مهارت‌آموزي‌هاي لازم براي جلوگيري از آسيب‌هايي هم چون طلاق صورت بگيرد. همان طور كه به كودكان و نوجوانان مهارت‌هاي فني و نظري آموخته مي‌شود كه در جاي خود مهم است، بهتر است به آنان چگونگي مهارت‌هاي ارتباطي و كلامي و اجتماعي نيز آموزش داده شود تا در آينده در فرايند تعامل با همسر، رفتار و رويكردي منطقي از خود نشان دهند.  

* كارشناس ارشد جامعه‌شناسي  

منبع : روزنامه جوان

جامعه شناسی...
ما را در سایت جامعه شناسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isocial-mee بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 17:55